جدول جو
جدول جو

معنی حسب الله - جستجوی لغت در جدول جو

حسب الله
(حَ بُلْ لاه)
شیخ محمد بن سلیمان مکی شافعی از دانشمندان سدۀ سیزدهم هجری. اوراست: حاشیه بر مناسک الحج خطیب شربینی که همراه خودمناسک در بولاق به سال 1293 هجری قمری و نیز در 1310 هجری قمری در 114 ص چاپ شده است. و نیز او راست: ’الریاض البدیعه فی اصول الدین و بعض فروع الشریعه’ در فقه حنفی که در مصر به سال 1297 هجری قمری و 1301 هجری قمری و 1305 هجری قمری چاپ شده است. (معجم المطبوعات عربی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حبیب الله
تصویر حبیب الله
(پسرانه)
دوست و یار خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
کتاب خدا، ایمان به خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسبی الله
تصویر حسبی الله
خداوند کفایت کنندۀ ما است، خداوند برای ما کافی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبیب الله
تصویر حبیب الله
دوست خدا
فرهنگ فارسی عمید
(حَسَ اَ لَ)
دهی از دهستان سرشیوۀ بخش مریوان شهرستان سنندج 8 هزارگزی خاور دژ شاهپور و یکهزارگزی شمال شوسۀ مریوان - سنندج. دامنه، سردسیر با 129 تن سکنۀ سنی کرد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، توتون، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ بُ نَلْ لاه)
کافی است خداوند ما را. برای ما خدا کافی است، گاه این جمله چنین ترکیب شود: حسبنا اﷲ و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر. این جملات در پایان مقالت ها و گفتارهابه کار رود. و گاه گویند: حسبنا اﷲ و کفی. و گاه بصورت مفرد: حسبی اﷲ و یا حسبی اﷲ و کفی به کار رود
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ)
برای رضای خدا. کنایت از مجانی و بلاعوض است:
بقات باد که عدل تو حسبه ﷲ
بقمع جور ببرد اقتدار آتش و آب.
مسعودسعد.
حسبه ﷲ نظر کن یک زمان در کار من
تا رهم از منت احسان بهمان و فلان.
شمس الدین قواس.
صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبه ﷲ نیست.
حافظ.
و رباطی آنجا به گچ و آجر بساخت حسبه ﷲ تعالی. (تاریخ قم ص 226). تا حسبه ﷲ و ابتغاء لمرضاته دفع کفار از مسلمانان بکنی (تاریخ قم ص 250)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ سَ هُلْ لاه)
و یا حرسها اﷲ. خدای تعالی او را حراست فرمایاد. صانه اﷲ عن الحدثان. دعائیست که غالباً پس از ذکر نام شهری از مسلمانان خاصه مکه آرند
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ لَهَْوْ)
کاکنج. (داود ضریر انطاکی). عروس درپرده. حب الکاکنج. جوزالمرج. عبب. ثمر کاکنج. ثمر کاکنج بستانی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(حَ لُلْ لاه)
کتاب اﷲ. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) ، ایمان به خدا. متخذ و مقتبس از آیۀ شریفۀ: و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمهاﷲ علیکم. (قرآن 3 / 103). :
چون تمسکت بحبل اﷲ از اول دیدند
حسبی اﷲ و کفی آخر انشا بینند.
خاقانی.
شیب سرتازیانه ش از قدر
حبل اﷲ شه طغان ببینم.
خاقانی.
حبل اﷲ است معتکفان را دو زلف او
هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان.
خاقانی.
خیمۀ دولتش بر آن زد چرخ
که ز حبل اللهش طناب کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حَ بُلْ لاه)
از شاگردان محمدرضا سهیلی بود. در عنفوان جوانی جادۀ عدم پیموده. او راست:
ببرد دل ز کفم دوش مجلس آرائی
سهی قدی سمن اندام ماه سیمائی
بیک طرف ز تبسم حیات بخشنده
بجانبی ز نگه قتل عام فرمائی.
(صبح گلشن ص 118)
(میرزا...) یکی از شعرای ایران. بیت ذیل از اوست:
هر ذره ام بیادت از بس که باصفا شد
آیینه های داغم آخر بدن نما شد.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(حَ بُلْ لاه)
دهی از دهستان دیمچۀ بخش کوند شهرستان شوشتر. 18 هزارگزی جنوب باختری کوند 2 هزارگزی جنوب باختری راه دزفول به شوشتر. دشت، گرمسیر. سکنه 200 تن. زبان فارسی لری. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. کار اهالی کشت. راه آن تابستان اتومبیل رو است. ساکنین، بختیاری هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ لاه)
یکی از چهار دروازۀ حلب: حلب را شهری نیکو دیدم بارۀ عظیم دارد...قلعۀ عظیم همه پرسنگ نهاده بقیاس چند بلخ باشد همه آبادان و بناها بر سر هم نهاده و آن شهر باجگاه است میان بلاد شام و روم و دیار بکر و عراق... چهار دروازه دارد:باب الیهود، باب اﷲ، باب الجنان، باب الانطاکیه... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 12، چ برلین ص 84)
لغت نامه دهخدا
(غَ بُلْ لا)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه که در 9هزارگزی جنوب باختری سنقر و 3هزارگزی باختر شوسۀ سنقر به کرمانشاه واقع است. دامنه و سردسیر است و 145 تن سکنه دارد که به لهجۀ کردی فارسی سخن میگویند. آب آن از درۀ محلی و محصول آن غلات، حبوبات و توتون است. شغل اهالی زراعت و قالیچه، جاجیم و پلاس بافی است. در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ یَلْ لاه)
مرا خدای کافی است. مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیۀ: فان تولوا فقل حسبی اﷲ لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (قرآن 129/9). و آیۀ ’قل حسبی اﷲ وعلیه یتوکل المتوکلون’ (قرآن 38/39). و حسبی اﷲ و نعم الوکیل، بسنده است مرا خدای و بس نیکوکار دارد که اوست، یا بس نیکوکار گذار که اوست، یا بس نیکو کاردانی است او:
بدم ناامید و زبان مرا
همه گفته جز حسبی اﷲ نبود.
مسعودسعد.
چون ’تمسکت بحبل اﷲ’ از اول دیدند
’حسبی اﷲ و کفی’ آخر انشا بینند.
خاقانی.
حسب رزق از خدای دارم و بس
حسبی اﷲ وحده ابدا.
خاقانی.
و عمل گفتن این جمله را ’حسبله’ گویند چنانکه بسمله و حوقله
لغت نامه دهخدا
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
ایمان بخدا، کتاب الله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسب الطلب
تصویر حسب الطلب
به دلخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسبی الله
تصویر حسبی الله
مرا خدای کافی است: (بدم نا امید و زبان مرا همه گفته جز حسبی الله نبود) (مسعود سعد) توضیح جمله مذکور ماخوذ است از آیه (فان تولوا فقل حسبی الله لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم) (بخشی از آیه 130 (سوره: 9 توبه) : (قل حسبی الله علیه یتوکل المتوکلون) (بخشی از آیه: 39 زمر) یا حسبی الله وحده ابدا. خدای تنها مرا کافی است تا جاودان: (حسب رزق ازخدای دارم و بس حسبی الله وحده ابدا) (خاقانی) یا حسبی الله و کفی. (عبادت)، مرای خدای بسنده و کافی است. یا حسبی الله و نعم الوکیل. نیکوکار دارکه اوست یا بس نیکوکار گذار که اوست یا بس نیکوکاردانی است او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسبه الله
تصویر حسبه الله
برای رضای خدا
فرهنگ لغت هوشیار
خدا نیکو گرداند خدا نیکو کناد یااحسن الله خلاصه. خدا رهایی او را نیکو انجام دهاد، اگر رای عزیز فلان احسن الله خلاصه بجانب ماالتفاتی کند. یا احسن الله جزاک خدا پاداش ترا نیکو دهاد، بدوسه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تابمنت احسان باشد احسن الله جزاک. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسد الله
تصویر اسد الله
شیرخدا، لقب علی علیه السلام 0، لقب حمزه سیداشهداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسم الله
تصویر اسم الله
نام خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسم الله
تصویر بسم الله
بنام خدا
فرهنگ لغت هوشیار
درخدا، در رحمت الهی: سامری را آن هنر چه سود کرد کان فن از باب الهش مردود کرد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب اللهو
تصویر حب اللهو
ثمر عروس در پرده
فرهنگ لغت هوشیار
خدای پاکیزه گرداناد... . یا طبی الله تربته خدای خاک (قبر) او را پاکیزه گرداناد، (پس از ذکر نام مرده گویند) : اما در روزگار ما هم از خلفاء بنی عباس ابن المستظهر المسترسد بالله امیر المومنین - طیب الله تربته و رفع فی الجنان رتبته - از شهر بغداد خروج کرد... یا طیب الله رمسه. خدای خاک قبر او را پاکیزه گرداناد، (پس از ذکر مرده گویند) یا طیب الله روضته. خدای باغ (مرقد) او را پاکیزه گرداناد، (پس ازذکر نام مرده گویند) یاطیب الله فاک. خدای دهانت را پاک و پاکیزه گرداناد، (پس از شنیدن خطابه ای نیک یا آوازی خوش شنوندگان گوینده و خواننده را گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
خدا آن مرد را نگاه دارد خدای تعالی او (مرد) را حراست فرماید، یا حرسها الله. خدای او (زن) را حراست فرماید خ
فرهنگ لغت هوشیار
کافی است خداوند مارا برای ما خداکافی است. توضیح گاهی این جمله در عبارت ذیل آید: حسبنا الله و نعم الوکیل در پایان مقالتها و گفتاره بکار رود و گاه گویند: حسبنا الله و کفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسبنا لله
تصویر حسبنا لله
برای ما خدا بس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسبناالله
تصویر حسبناالله
برای ما خدا کافی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزب الله
تصویر حزب الله
خداپرستان گروه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسبه لله
تصویر حسبه لله
برای خرسندی خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسم الله
تصویر بسم الله
((بِ مِ لْ لا))
به نام خداوند، به نام خدا (جمله ای که فارسی زبانان هنگام شروع کاری یا قدم نهادن در جایی گویند)، بفرما میل کن، بخور، نوعی تعارف برای این که کسی پیشقدم شود، بفرمایید، پیش افتید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حزب الله
تصویر حزب الله
((حِ بُ))
حزبی که اعضای آن فقط معتقد به اسلام و تابع مکتب الله هستند
فرهنگ فارسی معین